نامش همچون وجود پرمهرش زیبا و پر از مهربانی و عطوفت است.
آری نامش شکوفه بود و همواره چون شکوفه بهاری سرشار از طراوات و پاکی و مهربانی بود.
او اکنون در موسم بهار و شکوفایی شکوفه های طبیعت برای همیشه از میان ما رفت و به ابدیت پیوست.
اگر چه در طول دوران زندگی سراسر امید و تلاش و کوشش از فیض مادر شدن محروم ماند اما هرگز در زندگی ناامید نشد و با امیدی مثال زدنی به همسرش وفادار ماند و با او عمری را سپری کرد هرچند در میانه راه همسرش به دیار باقی شتافت اما او باز هم قامت خود را خم نکرد و به واقع چون شیرزنی استوار به زندگی خود ادامه داد تا پس از عمری زندگی شرافتمندانه و آبرومندانه در میان شکوفه های بهاری شکوفه مهربان کندلوس دیده از جهان بست.
یادش گرامی
شیرزن دیروز کندلوس به دیار باقی شتافت
شیرزن دیروز کندلوس به دیار باقی شتافت
یادداشتی از وب سایت پارپیرار
مشهدی شکوفه از تبار دلیرمردان رستمی, پدرش قربان معروف به قروون سینه پر بود. مادرش لیلا, بافنده ایزار(از صنایع دستی منطقه) بود. پدربزرگش عباس نام داشت. از شهامت و تهور آنان قصه های فراوانی در دهکده وجود دارد. داستان عباس و دلاوری او در رفتن به سرزمین معشوقه اش و ... .
اما مشهدی شکوفه که نامش در بیتی از پارپیرار 1 یادآور عشق و ایثار است, قهرمان نامی دیار ما بود.
یادش بخیر حموم پش / دایی یعقوب کنا پش / عروسی روز همه خِش / مش شکوفه کرده خِرِش
به جرات می توان گفت این شیرزن هفتادساله چه زیبا زیسته است و چه زیبا از دنیا رفت. او همسر مرحوم مشهدی عیوض جلالی بود. خانه اش در کنار مسجد دهکده, نمادی از سادگی و بی آلایشی بود. او قابله دیروز دهکده, سرآشپز همه عروسیها و محافل اجتماعی, متولی و انباردار مسجد طی چند دهه بود. زندگی کاملا روستایی داشت. برای کارهای کشاورزی, باغداری, دامداری تبحری خاص داشت. با آنکه اجاق خانه زندگیشان به چراغ فرزندی روشن نبود, خانه ای پر از نور داشت. او مادر دهکده بود. یادم نمی رود وقتی عمو عیوض همسرش به رحمت خدا رفت او پیرزنی بود که هرگز دست از کار و معاش و زندگی برنداشته است و تنهایی هرگز بر او فائق نبود. لحظه ای از کار و تلاش غافل نشده است. او در دهکده طویله ای استیجاری برای نگهداری گاوهای خود داشت. این شیرزن با امید به زندگی بسیار بالایی چند سال قبل در دوردست دهکده, طویله ای ساخت و گاوهایش را به آنجا برد و شاید به جرات می توان گفت با آن همه کار طاقت فرسایی که یک زن برای زندگی کشیده است می توان او را زن نمونه, دامدار نمونه, و یک انسان نمونه دانست. شاید به کلام آسان به نظر می رسد اما در زمستان پر از برف و سوز و سرما هر روز سپیده دم و هنگام غروب حدود دو کیلومتر مسافت را برای انجام امور دام طی نمودن در کهولت, کاری بسیار دشوار است آنهم بدون هیچ حمایتی مستقیم بدون هیچ امیدی برای فردا که این مال پس از من به چه کسی خواهد رسید. بلکه نگاهی عمیق و عشق به زندگی به کار حتی با نبود فرزند و همسر این همه دفتر زندگی را معنی می سازد تا جاییکه در نگاه مردم منفعت طلب کاری عبث و بیهوده به نظر می رسد. از دیگر خصلت ها و منش بزرگی این زن, جملگی به یاد داریم عید نوروز و خانه و سفره پربرکت مش شکوفه یکی از آیین های صله رحم نوروزی بود. مهمان نوازی او ورد زبان کوچک و بزرگ دهکده بود. در خانه او باید حتما غذا و یا میوه ای می خوردی تا ناراحت نشود. نان محلی, عسل محلی, کره محلی که جمله محصول زحمات او بوده است. در کنار خانه کوچکش که به بزرگی وام می داد تنور همیشه داغش روشن بود و بر نان های او نقش معرفت و بوی گرم مهربانی و دوستی در کوچه و پس کوچه های دهکده می پیچد. نام او یار و یاور اهالی بود. کمک قابله, کمک عروسی, کمک عزا, ... و بالاخره کمک وامدار ایشان بود. اگرچه با همه تلاش هایی که برای ساخت مستندی از ایشان انجام شد متاسفانه همچون بسیاری از ایده های دیگر عملی نگردید اما به سهم خود بر آن شدم تا با جملاتی هر چند کوتاه بتوانم بخشی از عظمت و بزرگی او را به تصویر کلام بکشم و ادای دینی مختصر برای همه چیزهایی که از او آموختم نموده باشم.
جهانا سراسر فسوسی و باد / به تو نیست مرد خردمند شاد
بدین گونه گردد همی چرخ پیر / گهی چون کمان است و گاهی چو تیر
همه کارهای جهان را در است / مگر مرگ کانرا در دیگر است...
کندلوس مادری مهربان را از دست داد, نمونه ای که متاسفانه زمانه ما کمتر می سازد. مادری تنها, تنهای زمانه, تنها زیست و تنها مرد. خدایش بیامرزد. یادش گرامی. در پایان از آنجا که انسانهای عاشق نمی میرند این سطور را با بیتی از خواجه بزرگوار به پایان می بریم.
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق / ثبت است بر جریده عالم دوام ما
فرهود جلالی کندلوسی
(عکس از چشمه کندلوس)
نظرات شما عزیزان:
:: برچسبها: شیرزن دیروز کندلوس به دیار باقی شتافت به فصل نگاهت که میرسم , ,